تاریخنگار آمریکایی خانم لین هانت مینویسد، «در اوایل عصر مُدرن در اروپا، یعنی میان سالهای ۱۵۰۰ تا ۱۸۰۰ میلادی، پورنوگرافی در بیشتر موارد وسیلهای بود که با استفاده از شوک سکس میخواست از مقامات و مراجع دینی و سیاسی انتقاد کند.» (*هانت، ص ۱۰) این نکتهی مهم و شاید جهانشمولی باشد که در فضای سنگین خشکهمقدسی و اختناق اخلاقی، برهنگی و روایتهای «ضداخلاقی» دو کارکرد دارند: یکی برانگیختن شهوانی و دیگری بیدار کردن نگرش انتقادی نسبت به نهادهای دین رسمی و سیاست رسمی، به ویژه نسبت به مردان مقتدر در این دو حوزه.
پژوهشگران تاریخ، برای آنکه خاستگاه پورنوگرافی را در آغاز عصر مدرن در اروپا بررسی کنند، آن را برحسب تعریف متمایز میکنند از موارد دیگر بروز برهنگی و تمنای حسی و جنسی در هنرهای بصری و ادبی، حتا متون «مقدس»، که همیشه و در همهجا، در همهی سدهها و در بیشتر فرهنگهای جهانی، مشاهده شده است. لین هانت بر این باور است که تعریف پورنوگرافی غالباً توسط کسانی صورت گرفته است که قصد سانسور و کنترل بر آن را داشتهاند، مثلاً مراجع قضایی و پلیسی. (هانت، ص ۱۱)
هنگامی که صنعت چاپ و گسترش سواد عمومی این امکان را فراهم میکند که همه نوع محتوا در اختیار عموم قرار بگیرد، مقامات رسمی برای حفظ اخلاق وعفت عمومی میباید مطالب «قبیحه» (obscene) را تعریف سپس سانسور کنند. به گفتهی لین هانت، «پورنوگرافی به عنوان یک مقولهی زیر کنترل (regulatory) در پاسخ به تهدیدی ابداع شد که گمان میرفت دموکراتیزه شدن فرهنگ با خود همراه آورده است.» حال آنکه خود خانم هانت، متأثر از میشل فوکو، پورنوگرافی را نه ادبیات قبیحهی ضداخلاقی، بلکه نوع خاصی از بیان ادبی و بصری و یک مقولهی خاص در فهم و ادراک (a category of understanding) میداند که خاستگاه غربی آن پیوند تنگاتنگ دارد با رنسانس، انقلاب علمی، عصر روشنگری، انقلاب کبیر فرانسه، فلسفهی طبیعیگرا، ارتداد دینی و آزاد اندیشی. (هانت، صص ۱۰-۱۱)
جالب است که بدانیم فورم ِتازه پدیدار شدهی رمان (نول) به تحکیم و گسترش پورنوگرافی کمک کرد. در حقیقت همان پروسههایی که در آغاز عصر روشنگری برای نخستین بار منجر به پیدایش فورم رمان شده بود به شکوفایی پورنوگرافی نیز مدد رساند. هانت به نقل از ستیون مارکوس تأکید دارد که رشد شهرها و همراه با آن افزایش باسوادان و خوانندگان، تجربههای تازهای را امکانپذیر کرده بود به ویژه «خصوصی شدن حوزههای فردی» انسانها؛ و جدا شدن سکسوآلیته از سایر جنبههای زندگی (مثل فرزندآوری) در کهکشان سرمایهدارانه و صنعتی ِطبقهی متوسط اروپایی. (هانت، ص ۳۲)
پورن_بلاگ عبدی کلانتری
شماره پنجاه و یک
پژوهشگران تاریخ، برای آنکه خاستگاه پورنوگرافی را در آغاز عصر مدرن در اروپا بررسی کنند، آن را برحسب تعریف متمایز میکنند از موارد دیگر بروز برهنگی و تمنای حسی و جنسی در هنرهای بصری و ادبی، حتا متون «مقدس»، که همیشه و در همهجا، در همهی سدهها و در بیشتر فرهنگهای جهانی، مشاهده شده است. لین هانت بر این باور است که تعریف پورنوگرافی غالباً توسط کسانی صورت گرفته است که قصد سانسور و کنترل بر آن را داشتهاند، مثلاً مراجع قضایی و پلیسی. (هانت، ص ۱۱)
هنگامی که صنعت چاپ و گسترش سواد عمومی این امکان را فراهم میکند که همه نوع محتوا در اختیار عموم قرار بگیرد، مقامات رسمی برای حفظ اخلاق وعفت عمومی میباید مطالب «قبیحه» (obscene) را تعریف سپس سانسور کنند. به گفتهی لین هانت، «پورنوگرافی به عنوان یک مقولهی زیر کنترل (regulatory) در پاسخ به تهدیدی ابداع شد که گمان میرفت دموکراتیزه شدن فرهنگ با خود همراه آورده است.» حال آنکه خود خانم هانت، متأثر از میشل فوکو، پورنوگرافی را نه ادبیات قبیحهی ضداخلاقی، بلکه نوع خاصی از بیان ادبی و بصری و یک مقولهی خاص در فهم و ادراک (a category of understanding) میداند که خاستگاه غربی آن پیوند تنگاتنگ دارد با رنسانس، انقلاب علمی، عصر روشنگری، انقلاب کبیر فرانسه، فلسفهی طبیعیگرا، ارتداد دینی و آزاد اندیشی. (هانت، صص ۱۰-۱۱)
جالب است که بدانیم فورم ِتازه پدیدار شدهی رمان (نول) به تحکیم و گسترش پورنوگرافی کمک کرد. در حقیقت همان پروسههایی که در آغاز عصر روشنگری برای نخستین بار منجر به پیدایش فورم رمان شده بود به شکوفایی پورنوگرافی نیز مدد رساند. هانت به نقل از ستیون مارکوس تأکید دارد که رشد شهرها و همراه با آن افزایش باسوادان و خوانندگان، تجربههای تازهای را امکانپذیر کرده بود به ویژه «خصوصی شدن حوزههای فردی» انسانها؛ و جدا شدن سکسوآلیته از سایر جنبههای زندگی (مثل فرزندآوری) در کهکشان سرمایهدارانه و صنعتی ِطبقهی متوسط اروپایی. (هانت، ص ۳۲)
پورن_بلاگ عبدی کلانتری
شماره پنجاه و یک
Lynn Hunt -editor*
The Invention of Pornography
Obscenity and the Origin of Modernity, 1500-1800
Zone Books, Dist. MIT Press, 1993
«مارکی دوساد، البته، هرگز از خاطر نرفته
بود. گوستاو فلوبر، شارل بودلر، و ساير نابغههای راديکال ِادبيات اواخر قرن
نوزدهم فرانسه آثار او را با اشتياق خوانده بودند. مارکی دوساد مراد و پير مقدس
جنبش سوررئاليست بود و در آثار آندره بروتون نقشی مهم بازی کردهاست. اما پس از
سال ۱۹۴۵ ميلادی بود که بحث آثار دوساد مقام او را به عنوان نقطه عزيمتی با اهميتِ بی پايان برای انديشيدن راديکال دربارهی موقعيت انسانی تثبيت کرد. مقالهی معروف
سيمون دوبوآر دربارهاش، بيوگرافی ژيلبر لهلی که متکی به تحقيقات دانشگاهی مبسوطی
است، و نوشتههای موريس بلانشو، ژان پولان، ژرژ باتايی، پیير کلوسُوسکی، و ميشل
لئيريس از جمله مهمترين اسنادی است که بازانديشی و داوری مجدد دربارهی مارکی
دوساد درسالهای پس از جنگ جهانی دوم را سبب شد، بازانديشیای که ذائقه و حساسيت
ادبی فرانسوی را به نحوی شگفتآور دگرگون کرد. وزن تئوريک و کيفيت اين علاقهی
فرانسوی به آثار دوساد برای روشنفکران ادبی در انگليس و آمريکا قابل درک نيست؛
روشنفکرانی که اهميت دوساد را فقط از زاويهی تاريخ آسيبشناسی روانی، در سطوح
فردی و اجتماعی، قبول دارند اما نمیتوانند او را به عنوان يک متفکر جدی بگيرند.» سوزان سونتاگ ۱۹۶۷ مترجم : ع. کلانتری
#پورن_بلاگ
شمارهی پنجاه و دو