پورن - پداگوژی
عبدی کلانتری
#پورن_بلاگ شمارهی ۶
در ابتدا، این خود بدن است که راه ِ لذت خویش را پیدا میکند بیآنکه «شناخت» صورت گرفته باشد، بدون آنکه ذهن هنوز برای آن نامی و مفهومی پیدا کرده باشد. در لذت سکس، از لحاظ زمانی، آگاهی ِ بدن بر آگاهی ِ ذهن پیشی میگیرد. پیش از آمیزش با بدنی دیگر، بدن به لذت بدن، لذت «خویش آُبژهپنداری» در نوباوگی و در سالهای نوبالغی «وقوف» پیدا میکند. بعدها، شاید سالها بعد، زمانی فرا میرسد که از راه «تکست» (زبان، متن، تصویر، روایت) این آگاهیِ بدنی به خودآگاهی فکری، به «دانش»، فرامیروید. این تکست بر دو نوع است: پداگوژیک (آموزشی، مجاز) و پورنوگرافیک (تخیلی، تابو). «دانش» نسبت به راههای رسیدن به لذت و خلسه، به نحوههای دادن و گرفتن تا اوج سرمستی، نوعی پداگوژی است، از مقولهی آموزش و «تعلیم و تربیت» است، هرچند رویداد آن از مسیر آموزش رسمی عبور نمیکند. البته، امروزه در مدارس غرب برای پابهسنِ عقلگذاشتگان کلاس آموزش سکس دایر است، اما «آموزش سکس» بیشتر جهت بالا بردن سوادِ جلوگیری از بارداری و پرهیز از بیماریهای واگیردار است و نیز آگاهی نسبت به موقعیتهای اجتماعی که منجر به خشونت یا تجاوز میشود، همچنین شناخت «گرایش جنسی» (هومو، بای، کوئیر، هترو، و غیره).
*
کلاس آموزش سکس دبیرستانی و کالج، پیشاپیش فرض میگیرد که نوجوان عمل سکس را میشناسد یا آن را تجربه کردهاست. هیچ نوع «آگاهی ممنوعه» یا «دانش خطرناک»ی در کار نیست که برای «نخستین بار» لذت ناشناختهی بدن را به سطح خودآگاهی فرابکشد. مکاشفههای نخستین در جاها و فضاهای دیگری متحقق میشوند. پرسش این است: نخستین گذار به خودآگاهی دربارهی معنا و مکانیسم سکس (انواع سکس) چگونه شکل میگیرد و این خودآگاهی ِ«با سکوت برگزار شده»، که رویارویی با «خود ِخویشتن» نیز هست، چه نسبتی میتواند داشته باشد با تخیل پورنوگرافیک؟
کتابچهی راهنما
از لحاظ تحلیلی باید تمایز قائل باشیم میان «کتابچهی راهنما» (manual) و «روایت پورنوگرافیک»، هرچند در عمل، غالب اوقات، دومی وظیفهی اولی را هم به عهده میگیرد اگر موضوع ممنوعه (تابو) باشد. کتابچهی راهنما هدف آموزشی دارد و حاوی دستورالعملهاست. میتوان «طرز کار» را از آن فراگرفت. خلق روایت پورنوگرافیک اما هدف آموزشی ندارد و تنها معطوف به لذت است در حیطههای منع شده؛ همچنانکه پیشتر گفتیم «ترانسگرشن» است و از دید اخلاق عمومی «بدآموزی» است، چیزی است که باید از ضمیر ِهنجارین پاک شود، نباید آن را وارد نظام تربیتی کرد. (ترانسگرِشن = فراگذشتن از هر مرز مجاز به حیطههای ناشناخته برای رسیدن به سطوح غیرمتعارفی از شناخت انسانی.) اخلاق عمومی آموزش سکس به عنوان لذت را پشت خط قرمز میگذارد و از حیطهی تعلیمات رسمی بیرون مینهد؛ به ویژه برای دختران جوان. در گذشته اینطور بود که دختران «دم بخت» آموزش شفاهی میگرفتند، از دوستانی که قبلاً به «خانهی بخت» رفتهبودند، از عمه خالهها و باجیها، از شوهرانشان، و درمواردی از مردان بزرگتر فامیل که همیشه سرزده دستی به سر و گوششان کشیدهبودند. پسربچهها هم شامل این نوع تعلیم و تربیت میشوند. مردان بالغ بخش بزرگی از آموزش و تمرین جنسی را در «عشرتکده» ها محقق میکردند. در جامعهی سنتی، این سیستم آموزشی به طور مدام در جریان است و سوژهی جنسی تولید میکند. اما (در غرب) قرن هجدهم که میرسد، متنها و پیامها در بازار تکثیر میشوند؛ «ناشر» روی آنها سرمایه میگذارد. «مؤلف» کسی است که روایتهای خلاق و نو به نو را به ناشر میسپارد. ژانری به نام «رمان» ابداع میشود که فرد و جهان ذهنی و روحی او را مرکز توجه قرار میدهد.
رمان و پورنوگرافی همزمان متولد میشوند. بعدها عکاسی و تصویر پورنورگرافیک نیز دوقلو متولد میشوند. پسینتر، سینما و «سلولوئید ممنوعه» نیز از یک کارخانهی مشترک پا به بازار میگذارند. از لحاظ تاریخی، پورن همیشه بار «آموزش» را هم به دوش میکشد تا زمانی که بخشی از محتوای آن «رسمی» شود و اخلاق عمومی آن را بپذیرد. در هر دورهای از تاریخ معاصر، قسمتی از آگاهی ممنوع شده (یا پراتیک منع شده) به تدریج وارد حوزهی هنجارین میشود و جواز کسب میگیرد. آن بخش از «پورن» دیگر تابو نیست، خانوادهها میپذیرند که فرزندانشان را از این چیزها نپرهیزانند: خودارضایی و استمناء؛ نحوهی از دست دادن باکرگی؛ داشتن سکس قبل از ازدواج، سکس با همجنس؛ چاپ راهنمای پوزیشنها به هنگام سکس؛ راههای جلوگیری از بارداری؛ سکس دهانی، و غیره. اما پورن به مثابه پورن، برای آنکه حریم خود را حفظ کند باید همهی «حریم»ها را درنوردد. معلم همیشگی «مارکی دساد» است: اروتیزه کردن خشونت؛ فانتزیِ تجاوزکردن و تجاوز شدن، فانتزی اورجی و سکس گروهی؛ فانتزی قربانی کردن در خون؛ فانتزی تسلیم کامل در بردگی و پذیرش تحقیر؛ انواع فانتزی های «آنال» (مقعدی) تا حد مشت فرو کردن یا فرستادن دوربین به درون بدن، «باندج» و غل و زنجیر؛ شلاق، شکنجه، ادرار سکسی و اسکاتالوژی (عشق به عمل دفع)؛ انواع فتیشیسم باچرم و آهن، تن پوشهای خاص، چکمه، یونیفورمهای نظامی، خالکوبی و «پیرسینگ» تا بخیه و دوخت ودوز پوست؛ آزمودن انواع دراگهای «فراخود برنده» و البته همیشه به شهوت کشاندن سمبولها، تکستها، و مکانهای دینی و مقدس. پورنوگرافی کیش دیونیزوس در عصر مدرن است.
*
از کارکردهای مهمِ پداگوژیِ پورن، تشخیص و شناسایی «فتیش» یا «کینک» خاص و منحصر به فرد هریک از ماست که آن را برای خود ما شناسایی و متمایز میکند، به عنوان بخشی جدائیناپذیر از شخصیت واقعیِ ما، تا در میان انبوهی از دستمایههای سکسی، فقط و فقط به سمت همانچیزی کشیده شویم که ذائقه و گرایش خاص (و مکتوم) ما را میسازد. این هستهی اصلی ِفانتزی و خواهش جنسیِ ماست در کنار تمایلات جانبیِ دیگر. غدای «اصلی» است که سایر چیزها در مجاورت آن فقط تزئینات فرعیِ سفره محسوب میشوند. کارکرد آموزشیِ دیگر، کشف تمایل سکسی مکتومِ مخاطب از دیدگاه «جندر» (gender) است، یعنی تمایل به پذیرش «نقش جنسی» ای خلاف آنچه جامعه به او محول کرده؛ مثلاً مردی که مایل است در لباس زنانه ظاهر شود، یا مردی که در جامعه صاحب مقام و منزلت است دلش میخواهد گوشبهفرمان و مطیع از یک «میسترس» شلاق بخورد، و بسیاری «جا به جایی»های نقشها و قالبهای جنسی ظاهری.
در بلاگهای پیشین اشاره کردیم که تخیل پورنوگرافیک مرز نمیشناسد و مدام از اخلاق عمومی تخطی میکند. پورن به مثابه پورن، دقیقاً به معنی اروتیزه کردنِ فضاها، سوژهها، و اشیاء متعلق به اخلاق مشترک و عمومی است. پورن تلاش دارد هر نوع واقعیتی را وارد حیطهی لذت جنسی کند و زمانی «موفق» است که بتواند از خطوط قرمزِ هنجارین عبور کند. «ترانسگرشن» به معنی واقعی امری خطرناک است برای شالودههای اخلاق مشترک. با این حال باید پذیرفت که «ترانسگرشن» یا فرارفتن از هنجار رایج هر روز دشوارتر میشود. زمانی بود که این رفتارها، هم در واقعیت و هم در تخیلِ پورنوگرافیک، نوعی «خرده فرهنگ» محسوب میشد، به معنی زیرزمینی و منع شده؛ یا به همان تعبیر که «ستیون مارکوس»، منتقد ادبی آمریکایی، دربارهی «ویکتوریاییهای دیگر» صحبت میکند، کسانی که به فرهنگ غالبِ سکسوآلیتهی عصر ملکه ویکتوریا تعلق نداشتند و تخیلی از «نوع دیگر» داشتند. اما امروزه، به یمن شبکه و رسانهی اجتماعی، فرهنگ و خرده فرهنگ درهم آمیختهاند. هیچ چیز دیگر «زیرزمینی» نیست؛ حتا کلوبهای زیرزمینی نیویورک و سانفرانسیسکو و برلین! برخلاف دهههای گذشته، برای غیرمتعارفترین نوع سکس دیگر نیازی به پرداخت پول کلان و خرید «سرویس» نیست؛ زن یا مرد، میتوانید به راحتی عضو یک باشگاه فتیش شوید و مثل یک سوپرمارکت بزرگ و مجانی، از انواع جنسهای منع شده بهره ببرید. برای خوانندهی فارسی زبانِ این سلسله یادداشتها نیز نباید فهرستِ «کینک»های بالا شوکآور یا ترسناک جلوه کند وقتی که شاهدیم درتلویزیون ایرانیان کالیفرنیا، تراپیستهای زن با لحنی کارشناسانه و بدون رنگ و لعاب اخلاقی دربارهی مثلاً «فیستینگ» اطلاع رسانی میکنند. مرز پورن و پداگوژی به سرعت درنوردیده میشود.
پداگوژیِ تجاوز؟
اما اگر پورن به مثابه «ترانسگرشن»، برحسب تعریف، حامل ریسک و امری «خطرناک» باشد، آیا در مقام پداگوژی (تعلیم و تربیت)، همان ترویجِ رفتار زیانبار و در نتیجه «بدآموزی» نیست؟ پداگوژیِ آسیبرسان؟ در این سلسله یادداشتها که از دیدی پدیدارشناسانه قصد «فهم» جهانِ پورن را داریم، هدف ما اندرز و هشدار نیست. میخواهیم بدانیم جهان فانتزیهای سکسیِ انسانی چگونه خود را بر ما «آشکار میکند». میخواهیم به ناخودآگاه فرهنگ نقب بزنیم. اما همزمان، میتوانیم از خود بپرسیم، «خطر» خود را چگونه آشکار میکند؟ آنچه در حیطهی «تخیّل» روی میدهد، آیا قادر است «واقعیت» را زخمی و خونین کند؟ در کوچهپسکوچههای رویاییِ پورنوتوپیا، آیا دخمههایی هم هست که در آنها روان یک انسان به نحوی جبرانناپذیر ضربه میخورد، میکاهد و میپژمرد؟
*
پیشتر گفته بودیم (پورن بلاگ شمارهی چهار) که اینجا باید به تعریفی از «تجاوز» و «تحقیر روحی» برسیم که متمایزش کند از فانتزی ِ ترانسگرشن. تمایز این دو حوزه تاکنون، از لحاظ فلسفی بر تمایز «سخن» و «عمل» استوار بوده (نانسی باوئر، پورن بلاگ شمارهی پنج). اگر بیان یا بازنماییِ سکس روی کاغذ یا نوار سلولوئید (امروزه حافظهی دیجیتال) فقط زیر عنوان «سخن» (speech) طبقهبندی شود، شامل آزادی بیان شده، در نتیجه، از لحاظ حقوقی جُرمزدایی میشود، هرچند از لحاظ اخلاقی هنوز از جامعه مُهر تأیید رسمی نگیرد. برای آنکه «خطر پورن» به اثبات برسد و دادگاه حکم به محکومیت یا سانسور آن بدهد، باید ثابت شود پورن نه تنها بیان و سخن است، بلکه همزمان «عمل» هم هست. دو تن پیشتاز این روش در ایالات متحده، آندریا دوارکین (نویسنده) و کاترین مککینان (فیلسوف حقوق)، تئوری معروف «سخن ـ عمل» (speech-act) را از متفکر بریتانیانی «ج. ل. آستین» به وام گرفتند و نشان دادند آنچه بازیگران بر پرده به نمایش میگذارند فقط نقشآفرینی نیست بلکه نفس خودِ عمل است که پیش چشم ما به طور زنده، تجاوز واقعیِ مردان به زنان را مستند میکند. در یکی از پورنبلاگهای آینده به نظرات این دو خواهیم پرداخت. اگر به بحث خودمان برگردیم که، علاوه بر تحریک شهوانی، کارکرد جانبیِ پورن خصلت آموزشی یا پداگوژیک آن است، تلویحاً پذیرفتهایم آنچه بر پرده روی میدهد هرچند هم «تخیلی»باشد، الگویی برای «عمل» عرضه میکند. پورن، بیش از هر ژانر ادبی یا سینماییِ دیگر، میتواند منشأ «تقلید» برای بینندگانش باشد اگر زمینهی عملیِ آن مهیا باشد. معلمِ همیشگی «مارکی دساد» است که مسیر گذر از خط قرمز، ترانسگرشن، را به انتهای منطقی (یا «نامنطقی» و «ایراشنال») خود میبرد که پاره کردن بدن و آدمخوری باشد! ///
اِمیکا : سه ساعت