Wednesday, May 4, 2022

تمنای تن

 تمنای تن

گفتگو با ساقی قهرمان

---

توضیح ـ این گفتگو در تیرماه  ۱۳۹۹ انجام شد اما به دلیل مشکلات شخصی من ناتمام ماند و چاپ آن به تعویق افتاد. /// عبدی کلانتری، ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۱


نقل این مصاحبه یا بخش‌هایی از آن در رسانه‌های چاپی، رسانه‌های اجتماعی، و سایت‌های اینترنتی اکیداً ممنوع است. همخوانی و لینک به این آدرس آزاد است.


عبدی کلانتری ـ در این گفتگو به احتمال زیاد من به دو مفهوم وسیع «دادن» و «گرفتن» در فرهنگ رایج جنسی به تناوب برمی‌گردم، بسته به بستر بحث، و سوآل اول من هم برای شروع این گفتگو، یک سوآل خیلی کلی راجع به «دریافتِ بدنی / وادادن / بازشدن» است؛ همان چیزی که خیلی از مردها ــ  اگر کوئیر نباشند ــ به نظر می‌آید از تجربه‌ی آن به کلی محروم هستند. آنها از بچگی همه‌ی لذت‌شان را از فرو بردن آلت‌شان می‌برند، و لذت بدنی دیگری نمی‌شناسند. عمل سکس، لذت بدن، یک فرایند خیلی پیچیده‌ی حسی، بدنی، روانی، و اجتماعی است و طبعاً نمی‌شود آنرا به یک اینترکورس دونفره و «اورگاسم» تقلیل داد. با این همه، برای شروع این گفتگو، من می‌خواهم یک سوآل ساده راجع به واژن بپرسم. من به لحاظ آناتومی صاحب یک واژن نیستم و به همین دلیل بسیار دشوار است که بتوانم از لحاظ فیزیکی و حسی، لذتی که یک واژن به هنگام سکس دریافت می‌کند را بفهمم. شاید برحسب تجربه یا دانش عملی، به درست یا غلط، تصور کنم که می‌توانم به یک واژن لذت «بدهم» اما حسی که «دریافت» لذت از سوی واژن دارد تا اندازه‌ی زیادی ناشناخته ‌است. آیا احیاناً لازمه‌اش یک جسم بیرونی است، یک عضو یا شیء فالوس‌مانند، یا نه الزاماً؟ 

ساقی قهرمان ـ من لذت جنسی، سکس، تن‌کامی را با دو مفهوم «دادن» و «گرفتن» نمی‌شناسم. برای من، لذت از تن‌کامی، سکس، ارتباط جنسی، عشق‌بازی، به دادن و گرفتن تقسیم نمی‌شود. در هیچ‌کدام از رابطه‌هایی که با تن جنس مخالف یا همجنس خودم داشته‌ام، ذهن من مفهومِ گرفتن، وقتی که من نقش «پسیو، مفعول» داشته‌ام، و دادن، وقتی که من نقش «اکتیو، فاعل» داشته‌ام را تجربه نکرده. تن من در تن‌کامی، حس‌هایی را تجربه می‌کند که گسترده‌ترند و یا در لایه‌ای متفاوت از معنای گرفتن و دادن اتفاق می‌افتند. شاید به خاطر این باشد که من رابطه‌ی جنسی را متفاوت تجربه کرده‌ام. به این هم اشاره کنم که خلاف آنچه تصور می‌شود،  دادن و گرفتن، یا دادن و کردن انحصار جنسی و جنسیتی ندارد.

در مورد واژن، چون واژن من را یاد اتاق معاینه‌ی پزشک‌های زنان می‌اندازد، ترجیح می‌دم به جای واژَن، از کُس استفاده کنم. 

شعری دارم به اسم «کُس، فارغ از حواشی»، که سراسر شعر توضیح نقش هوشیار  کس در زندگی من است. در این شعر به یک فهرست دراز از لحظه‌هایی اشاره می‌کنم که کس واکنش نشان می‌دهد، واقف می‌شود، درک می‌کند، حس می‌کند، اطلاع می‌دهد، هشدار می‌دهد. در این فهرست، شاید فقط یکی دو مورد به تن‌کامی مربوط باشد. یعنی حتی وقتی سرانگشت من به اجاق گداخته می‌چسبد و می‌سوزد، کس من سوزش سوختگی را حتی پیش از سرانگشت من حس می‌کند، تیر می‌کشد، و خیس می‌شود. همین حس وقتی که انگشتی خودش را به لبه‌ها و دیواره‌ی کس من بمالد هم پیش می‌آید. و اگر همین انگشت، به جای لبه‌ها و دیواره‌ی کس، مثلاً، روی نرمه‌ی بازوی من بنشیند، یا مثلا، روی کاسه‌ی زانوی من حرکت کند، کس من واکنش نشان می‌دهد. اگر خوشش بیاید، گرم و متورم می‌شود. اگر خوشش نیاید، سرد می‌شود و جمع می‌شود. یعنی، واکنش کس محدود به تماس مشخص کیر با کس نیست. هر جای تن که اتفاقی بیفتد، کس حس می‌کند، و واکنش نشان می‌دهد. در جواب به این بخش سؤال که «آیا لازمه‌اش یک جسم بیرونی، یک عضو، یا شیء فالوس‌مانند، یا نه الزاماً»، من میگم نه الزاماً. ما از قابلیت واکنش غیرارادی کس برای درک لذت تنانه استفاده می‌کنیم و اهمیت یا کاربرد شیء فالوس‌مانند اینجا یک قرارداد و یک عادت خطا است. حتی تماشا، بدون هیچ تماس فیزیکی می‌تواند کس را وارد وضعیت ارگاسم کند.

سی‌وچند سال پیش، وقتی می‌گشتم ببینم چرا من از این بروبیای کیر در کس لذت نمی‌برم، در مقاله‌هایی خواندم که تمرکز عصب‌های حسی در کس در لب‌های بیرونی تا دیوارهٔ گلوگاه تا دهانه‌ی رحم، در هر تنی متفاوت است، و شکل تبادل حسی کس با کیر، به نقطه‌ی تمرکز عصب‌های حسی در کس بستگی دارد. اطلاعات دقیقی که الان مسیر واکنش کس به تحریک شییء بیرونی را مشخص می‌کند، نشان می‌دهد که در بعضی از این ناحیه‌ها کلا کیر امکان تحرک و انعطاف کافی ندارد. انگشت و زبان بیشتر قدرت حرکت و انعطاف دارند. برمی‌گردیم به این که سیطرهٔ فالوس، اهمیت منحصربه‌فرد کیر در نقشی است که در حمل نطفه‌ی انسان به‌دنیانیامده به زهدان دارد. از بقیه‌ی جهات، مثلا در لذت‌بخشی به کس، گاهی از انگشت و زبان کم می‌آورد، عقب می‌ماند. 
 
از منظر شخصی، تبادل لذت اعصاب حسی در کس من، روی لبه‌های داخلی است، و حرکتی که عادت کیر است، برای من، یک بروبیای سایشی است که لذتی ندارد و عصبانی‌ام می‌کند. اما اگر همین کیر، به جای آن شتاب سایشی، بی‌حرکت در گلوی کس بایستد، دیواره‌ی کس من می‌تواند با حرکتی مثل حرکت نبض، و یک رشته‌ انقباض ماهیچه‌ای، تماسی نزدیک با کیر ایجاد کند و اگر کیر، هوشیار باشد، حرکتی هماهنگ با این انقباض پیدا می‌کند، و امکان لذت ایجاد می‌کند. طبیعتا، اگر این هوشیاری را نداشته باشد، خود را تبدیل به آلت مزاحم می‌کند.. برای این که به این لذت در مسیر داخلی کس برسم، به حضور مشخص  یک کیر در گلوی کس‌ نیازی ندارم. مشابه این حس، دقیقاً از مسیرهای دیگری که بالا گفتم هم ایجاد می‌شود.
 
من فکر می‌کنم یک اشتباه تاریخی، روند فرزندآوری را با روند تن‌کامی اشتباه گرفته و عامدانه از این اشتباه بیرون نمی‌آید. و چون راه مستقیم و طبیعی باروری، به سلامت رساندن نطفه تا دهانه‌ی رحم است، خیال می‌کنیم در سکس هم کوبیدن کیر به ته گلوی کس یک حرکت ضروری است، و شاید حتی بین زن‌های دگرجنسگرا هم افسانهٔ لذت حرکت کوبشی کیر در کس اعتبار اساسی نداشته باشد. تفاوت رفتار انگشت و زبان با کس، و رفتار کیر با کس در توانایی کیر برای فرو رفتن تا انتهای گلوگاه است. ترجیح فرورفتن کیر تا انتهای گلوگاه، یا ترجیح حرکت انگشت روی لبه‌های بیرونی و درونی کس و ابتدای گلو به سلیقه‌ی شخص و تمرکز عصب‌های حسی او بستگی دارد. من مطمئن نیستم اگر ما قابلیت حمل نطفه تا دهانهٔ زهدان را از تصویر کیر حذف کنیم، چیزی که باقی می‌ماند برای فالوس شدن فالوس کافی باشد، و حتی اگر باشد، این اهمیت ربطی به حس لذت کس داشته باشد.  

در رابطه‌‌ی تن من با یک تن منتسب به زنان، طبیعتاً آن اضطراب و دغدغه‌ی خیس شدن کس و راست شدن کیر - که مشکل اصلی رابطه‌های غیرهمجنس است - جایی نداشته. کس، یکی از چند عضوی بوده که در درک لذت و ایجاد لذت دخیل بوده‌اند. و البته که حساس‌تر بوده، اما خب، در تن من، این حساسیت ویژگی کس است، مسؤولیت کس است. همانطور که تماشا، مسؤولیت چشم است، و بوییدن مسؤولیت بینی است. کس لذت را حس می‌کند، با لذت شکل عوض می‌کند، دریافت لذت را اطلاع می‌دهد، اما به نظر من، برای این که این اتفاق بیفتد، لازم نیست که یک کیر، با هر روحیه‌ای که ویژگی همان کیر مشخص است، مثل چماق وارد کس ‌شود. ‌

در سوال بالا به مورد دیگری هم اشاره شده : «خیلی از مردها ــ  اگر کوئیرنباشند ــ به نظر می‌آید از تجربه‌ی آن به کلی محروم هستند، آنها از بچگی همه‌ی لذت‌شان را از فرو بردن آلت‌شان می‌برند». 

با تجربه‌‌ی من از حساسیت‌ حلقه‌ی مقعد، یا اعصاب دوره‌ی سوراخ کون خودم، و با تجربه‌ای که از واکنش اعصاب دوره‌ی سوراخ کون  در رابطه با دوست‌ها یا شریک‌های جنسی مرد* خودم داشته‌ام، این اعصاب حساس‌اند، و همراه با حس‌های مختلفی که موقع سکس -یا مواقع دیگر- ایجاد می‌شود، واکنش نشان می‌دهند. اما چون توجه علنی به کون، و پاسخی که کون به دریافت لذت می‌دهد -در نسل من و شما- بد و شرم‌‌آور بوده، «مرد» همسوجنسیتی دگرجنسگرا، این حساسیت را پنهان و انکار ‌کرده. اگر دقت کنیم که برخلاف کیر که حتی کوچکترین واکنش‌هایش، حتی زیر لباس، قابل مشاهده است، و کس، که در حدی  کمتر از کیر، با یک نگاه به آنچه زیر لباس است، واکنش قابل مشاهده دارد، کون، یا سوراخ کون، لای دو گونه‌ی کون پنهان است و در یک وضعیت معمول، وضعیتی که کسی به طور مشخص در حال تماشای حلقه‌ی مقعد نیست، واکنش‌ کون به اتفاق‌های تنانه یا حسی قابل مشاهده نیست. اما، این را می‌شود پرسید که دقیقا همان موقعی که کیر راست می‌شود، اعصاب دوره‌ی سواخ کون در چه وضعیتی‌اند؟ ریلکس‌اند، بی‌خبرند، باز شده‌اند، یا منتقبض‌ شده‌اند؟ یعنی، به نظر من، اگر مرد همسوجنسیتی دگرجنسگرا هم مثل مرد همسوجنسیتی همجنس‌گرا و دوجنسگرا،  یا مرد ترنسجندر، و فرد نان‌باینری‌ به حساسیت‌های تن خودش توجه کند، و اجازه‌ی تماشای این حساسیت‌ها را به دیگری بدهد، حتی اگر همجنسگرا یا دوجنسگرا نباشد، ریزعصب‌های دوره‌ی سوراخ کون او به ترس، به شوک، به شادی، به لذت جسمی، به تماس انگشت و تماس کیر واکنش نشان می‌دهند، و این واکنش قابل مشاهده می‌شود.  کون‌  قادر است لذت فروکشیدن، که می‌تواند تجربه‌ی کس هم باشد، را تجربه کند.

این را باید اضافه کنم که متوجه شدم در سؤال بالا، «واژن» زن همسوجنسیتی دگرجنسگرا، و کیر مرد همسوجنسبتی دگرجنسگرا در نظر گرفته شده. اگر بخواهیم به انواع «زن» و انواع «مرد» و انواع «واژن»، «کون»، و «کیر» بپردازیم، جواب‌های من طولانی‌تر و جامع‌تر و دقیق‌تر می‌بودند.

عبدی کلانتری ـ آیا احساس نمی‌کنی که یک جور خصومت یا خشونت در ذهنیت مردانه نسبت به واژن وجود دارد؟ مثلاً در سطح عام فرهنگی ما پدیده‌ی «ختنه‌ی دختران» را داریم که یک جور ناقص کردن و قصابی‌کردن این عضو است، بریدن کلیتوریس و برای همیشه وجه لذت را از واژن سلب کردن! یا پدیده‌ی حفظ ناموس که شکل سمبولیکِ تنبیه واژن است به خاطر سرپیچی از فرمان! همراه با فحش‌های ناموسی که واژنِ خواهرها و مادرها را هدف می‌گیرد. این‌ها نمونه‌های جامعه‌شناختی است اما در سطوح فردی هم، به نظر می‌رسد که مردها ضمن اینکه می‌خواهند کام‌شان را از واژن بگیرند، ناخودآگاه رفتارشان با آن بسیار بَدَوی و زمخت و حتا کینه‌توزانه است، حاضر نیستند چهره به چهره با آن وارد یک گفتگو بشوند، یا مغاذله ، نمی‌دانم، امروزه می‌گویند تعامل! نظر تو یا تجربه‌ات در این باره چیست؟

ساقی قهرمان ـ اول اینو بگم که خوشحالم «تعامل» اینقدر رواج پیدا کرد. اولین بار من ده سال پیش در گفتگوهایم از «تعامل» به معنای تن‌کامی زن‌های‌ همسوجنسی در رابطه‌ی همجنسگرایانه استفاده کردم. در شعری که در سال ۲۰۱۵ در توصیف بده‌بستان جنسی من با معشوقم، زن همسوجنسی همجنسگرا، نوشتم، اسم شعر را «تعامل» گذاشتم. تعامل را برای این انتخاب کردم که این رابطه‌ای است بسیار متفاوت با آن چیزی که فرهنگ رایج به دو تن ناهمجنس و ناهمجنسیت القا می‌کند. یعنی این واژه را که در جاهای دیگر به معناهای دیگر به کار می‌رود، برای توصیف عشقبازی زن‌های همسوجنسی در رابطه‌ با همجنس، سکه زدم. شعر «تعامل» در سال ۲۰۱۵ در وبلاگ و در صفحهٔ فیس بوک من منتشر شد. این شعر را دکتر کلودیا یعقوبی به انگلیسی ترجمه کرده. تعامل، یعنی عمل متقابل، یعنی Interaction  و با  Intercourse  تفاوت دارد. صحبت از توقع فرهنگ غالب اکثریت، که ریشه در مردسالاری دارد، ازعشقبازی دو تن ناهمجنس، و دگرجنس است که معمولاً تمام فرآیند معاشقه را در دخول، یا عدم دخول کیر در کس خلاصه می‌‌کند. همین توقع از عشقبازی دو مرد همسوجنسیتی همجنسگرا هم می‌رود و عمدهٔ توجه را به دخول کیر در کون معطوف می‌کند و آن دخول را به یک حرکت یکجانبه تبدیل می‌کند. لذت عشقبازی و عاملیت در عشقبازی را منحصر به دخول کیر در کس و کون می‌کند. عشقبازی یکجانبه و منحصر به دخول، تصور فاعل و مفعول ایجاد می‌کند. برعکس، در تعامل، بین تن‌های همجنسیت زنان* یا تن‌های هم‌جنسیت مردان*، یا یا تن‌های نان‌باینری، و در مجموع تن‌هایی که می‌دانند عشقبازی و تنانگی در انحصار دخول نیست، یکجور برابری و بده‌بستان تنانه بدون تمرکز به شکل تبعیض‌گر دخول وجود دارد که در رابطه‌های دیگر نیست. بوجود نمی‌آید.

برگردیم به پاسخ سؤال بالا:
یک - من فکر می‌کنم در رابطه با کس، ما فقط با خصومت ذهن مرد همسوجنسی دگرجنسگرای آموزش‌دیدهٔ فرهنگ مردسالاری روبرو نیستیم. مردهایی که در چارچوب مرد همسوجنسیت دگرجنسگراهنجار دسته‌بندی نمی‌شوند هم نسبت به کس خصومت دارند. مثلًا مرد* همجنسگرا هم در مواجهه با کس خصومت و خشونت دارد. زن‌ها* هم شکل دیگری از خصومت و خشونت در رابطه با کُس -کس خود، و کس دیگران- دارند که نتیجه‌ی عملکرد فرهنگ مردسالاری و متأثر از فرهنگ مردسالاری است. این رابطه، رابطهٔ آدم است با تعیین‌کننده‌ترین و سرنوشت‌سازترین عضو تن خود، که اختیارش را البته فرهنگ از دست خود آدم درآورده است. این تأثیر مخرب فرهنگ روی رابطه‌ی آدم با تن خودش را نباید فراموش کنیم. من فکر می‌کنم خصومت و خشونت مرد همسوجنسیتیِ دگرجنسگراهنجار، یک احساس شخصی و ذاتی نیست. نشانه‌ی همرنگی با فرهنگ و تربیت است. با تربیت متفاوت، خصومت کاهش پیدا می‌کند و شاید از میان برود. اما، خشونتی که مرد همسوجنسیتی همجنسگرا به کس دارد، که باز هم ریشه‌اش در فرهنگ مهاجم دگرجنسگراهنجار است، از جنس خشونتی است که زن همسوجنسیتی دگرجنسگرا به کس دیگری، به عنوان ابزاری در دست زن دیگر دارد. این یکی چون با عدم اعتمادبه‌نفس و بی‌اختیاری زن در تعیین جایگاه خود (و زن ستیزی درونی‌شده) نیز همراه است، دیرتر و دشوارتر قابل تغییر است.  

دو - «ختنه‌ی کس»، در همه‌ی فرهنگ‌ها رایج نیست، اما در آن فرهنگ‌هایی که رایج است، بدترین شکل خشونت به کس نیست. بدترین شکل خشونت به عاملیت و موقعیت فردی است که با کس به دنیا آمده است. به نظر من در این شرایط، تن را در تمامیت خودش در نظر بگیریم، تنی که متعلق به «آدم در موقعیت زنانه» است و اختیار کنترل بر «تن و خود» را با ختنه (کیر یا کس) از دست می‌دهد. عواقب این فقدان بزرگ‌تر از نقص عضو است. کُس را منفرد در نظر نگیریم. مجزا کردن کس از تمامیت تن، دنبالهٔ فرهنگ مردسالار است که میان آدم و تن و قابلیت‌های تولید مثل و تن‌کامی او فاصله می‌اندازد تا کنترل عضو جنسی و کنترل آدم را در دست بگیرد. شکلی از ختنه‌ی روانی هم همیشه در جاهایی که ختنه فیزیکی انجام نمی‌شده، رایج بوده. مثلا، انکار لذت جنسی در تن زنان*، انکار نیاز جنسی تن زنان*، انکار عاملیت جنسی تن زن*، که باعث شده بود تا همین سی سال پیش در همین کانادا هم بحث اینکه که آیا واقعا زن‌ها نیاز جنسی دارند یا نه داغ باشد. در ایران، اگر تن‌کامی و لذت‌جویی جنسی و نیاز جنسی و عاملیت جنسی زن‌ اینقدر به شدت انکار نشده بود، آیا همچنان فروغ فرخزاد  انقلابی در ادبیات و در ذهنیت جامعه‌ و عضو جامعهٔ ایران آن روزها ایجاد می‌کرد؟ 

کس، بدون ختنه‌ی فیزیکی هم، انکار شده بوده است. و حتی این انکارشدن، انکار می‌شد. من این را ناشی از موقعیت می‌دانم، موقعیتی که آدم را به دو دسته‌ی جنسیتی به عنوان ابزار تولید [مثل] تقسیم کرده، و برای هر کدام نقش مشخص تعیین کرده و قدرت کیر را به بی‌قدرتی کس، صراحت کیر را به ابهام کس وابسته کرده. اگر این موقعیت برداشته شود، اگر ما از دوتایی جنسیتی و دگرجنسگراهنجاری اجباری خارج شویم، خصومت‌های چندگانه هم علت وجودی نخواهند داشت.

یک مورد دیگر هم اضافه کنم که عبارت «شکل سمبولیکِ تنبیه واژن است به خاطر سرپیچی از فرمان!» بهتر است با احتیاط استفاده شود که شائبه‌ی القای فتیش تنبیه تن و تنبیه واژن در لفافهٔ در بحثی که مربوط به BDSM است به خواننده ندهد چون اینجا هدف، اشارهٔ لذت‌محور به تنبیه و تنبیه واژن نیست.

سه - من فکر می‌کنم در چارچوب مشخص فرهنگ جنسی جنسیتی که هنوز در جامعهٔ جهانی حاکم است، فحش‌های‌ «ناموسی» به مادر و خواهر که کُس و معمولاً بیش‌فعالی و نه بی‌فعالیتی کُس را هدف می‌گیرد، نماد خشونت معناهای «مردانه» به معناهای«زنانه» است. 

به نظر من می‌شود گفت خشونت مردها [ی همسوجنسیتی دگرجنسگراهنجار] به آنچه زنانه تعریف می‌شود، در فرهنگی که کیر را مهاجم و کس را قربانی تهاجم معرفی می‌کند، ریشه‌اش در چیزی شبیه به عقده‌ی فالوس، از نوع مردانه‌اش است.

آیا حرص وسواس‌گونه‌ی مردهای همسوجنسیتی دگرجنسگر  در اِعمال کنترل بر کُس، در معنای سوراخی که از آن به جهان آمده‌اند، در واقع تلاش تنی که با کیر به دنیا آمده، برای کنترل کس، این تنها دریچهٔ زاییده‌شدن‌ و در جهان حضور یافتن، و در جهان تداوم یافتن نیست؟ معلوم نیست.
 
من به این فکر می‌کنم که شاید وسواس کنترل بر کس، ریشه‌ در وحشت تنی دارد که با کیر به دنیا آمده و از تصور زاییده نشدن و به جهان درنیامدن می‌خواهد اختیار کس را در دست بگیرد. و این هم یک القای فرهنگی است، مثل عقده‌ی فالوس، وگرنه آدم‌ یک موجود منزوی نیست. زندگی اجتماعی دارد، و اگر فشار فرهنگی نبود، تن‌هایی که کس دارند و تن‌هایی که کیر دارند برای اضافه کردن آدم به جهان، و تداوم خون و مغز استخوان خود در جهان، با روش‌های بسیار انسانی‌تر و دوستانه‌تری قابلیت‌های کس و کیرشان را با هم شریک می‌شدند.

عبدی کلانتری ـ چه چیز در باسن است که آن را این‌قدر جذاب و خواستنی می‌کند؟ 

ساقی قهرمان ـ کون، زیبایی‌ پستان و کس را در خود جمع کرده. حسی که گونه و کف دست من از معاشقه با پستان جذب می‌کنند، و حسی که انگشت‌های من در تونل کس ایجاد می‌کند را کنار هم جمع کرده. تازه، از تداخل لذت جنسی با لذت فرزندآوری هم جلوگیری می‌کند.
 
واکنش سوراخ کس و سوراخ کون به انگشت، به خاطر تفاوت‌های شکلی این دو تونل، تفاوت دارد. هنگام فرو رفتن و چرخیدن دور دیواره‌‌‌های داخلی تونل‌های تن، یعنی دهان، کس، کون، سوراخ کون حس و گرمای بیشتری به انگشت منتقل می‌کند. 

انگشت‌ها، همانطور که عصب‌های حلقه‌ی کون را بیدار می‌کنند و وا می‌کنند، می‌توانند یکی یکی یا بهم‌چسبیده فرو بروند. من همیشه وقتی با انگشت به گلوی کون فرو رفته‌‌ام، تفاوتی که بین گلوگاه کون و گلوگاه کس حس کرده‌ام، برایم عجیب بوده، و جالب بوده. حلقه‌ی دور سوراخ کون وقتی بیدار می‌شود، و وا می‌شود، فضای کافی برای فرورفتن کیر ایجاد می‌کند. درست است که حرکت کیر و شکل تماسی که رفت‌وآمد کیر در گلوی کون و سایش به ریزعصب‌های دورهٔ سوراخ کون ایجاد می‌کند، همیشه قابل کنترل نیست و همیشه نمی‌شود از پارگی‌‌ها جلوگیری کرد – اما این خطا به خاطر عادت رفتاری کیر است، نه محدودیت انعطاف کون.

حرکت کیر، حتی در فضای گشاده‌تر کس هم، به خاطر تربیت غلط کیر، می‌تواند به سرعت به انواع پارگی‌های داخلی کس منتهی شود. یعنی، خودکار بودن کیر، برای ایجاد رابطه‌ی تنانه زیاد مناسب نیست، اما تربیت رفتاری کیر در کس و کون، و دهان، ممکن است.

من چون شیفته‌ی حرکت انگشت ‌ام، همیشه فکر می‌کنم باید از برداشتی که ما از کس و کیر داریم، عادت‌زدایی کرد، و از رفتار کس در مواجهه با کیر عادت‌زدایی کرد. یا بهتر بگویم، باید کنش دخولی کیر در کس را فقط برای فرزندآوری نگاه داشت، و عادت کس به خوشامد کیر را کاهید تا جایی که عادت از میان برود و کس به جای لذت عادت‌شده از دخول کیر فاعلی، با لذت عادت‌نشده‌ٔ فرورَوی انگشت‌های بازیگوش و چرخنده و مراقب و مواظب، که حرکت‌شان روی لب‌ها و گلوی کس کاملاً در کنترل ذهنی است که با تن در هماهنگی است، انس بگیرد و آشنا شود. 

کشش ناگزیر گلوی کس و گلوی کون به فرو بردن کیر، نیازی ذهنی است، و لزوماً به معنای اجازه‌ی هجوم کیر به ته روده و دهانهٔ زهدان نیست. یعنی، با بازسازی فرهنگ کنش‌وواکنش کیر در کس و کون می‌شود کیر را با لذتی آشنا کرد مثل لذتی که تن معشوق در بوسیده شدن، و نه بوسیدن حس می‌کند. یعنی لذت وضعیت مفعولی را می‌توان به کیر یاد داد. کیر می‌تواند یاد بگیرد که وقتی بیدار می‌شود و راست می‌شود، از ورز داده‌شدن کف دست و لای زبان و دهان، جایی که هم ناخن‌ها و هم دندان‌ها کنار نرمای دست و دهان حاضرند و می‌توانند اگر لازم شد در جا هجوم ببرند، لذت بگیرد.

همه‌ی اینها به کنار، عشقبازی با کون به آدم امکان می‌دهد با پشت سر شریک جنسی روبرو باشد، نه با روی او. این وضعیت، موقع تنامیزی خلوت بیشتری به آدم می‌دهد. موقع تنامیزی، هر دو تنِ درگیر نیاز به خلوتی دارند که روبرو بودن و چشم‌درچشم بودن مانع از آن است.

عبدی کلانتری ـ این بستگی به «پوزیشنِ» لاورها دارد البته. سوآل بعدی من باز وارد حوزه‌ی ادراک فرهنگی می‌شود، چون پاسخ‌های تو فاعلیت را دربست می‌سپارد به بدن یا هوشیاری اعضای بدن، بی‌توجه به اینکه تعریف‌ها و حتی حس‌ها از فرهنگ می‌آید. آنچه راجع به «کون» گفتی، برای مرد هتروسکشوآل قاعدتاً مایه‌ی هراس یا شرم است. مرد هترو اگر بخواهد از «دادن» باسن و سوراخ‌های دیگر لذت ببرد باید وحشت از اینکه خدای نکرده «کونی» شده را کنار بگذارد. بدتر اینکه زن پارتنر باید این شرم و هراس را که مرد او «مردانه» رفتار نمی‌کند رها کند. از هر دو سو، تابوی فرهنگ و هنجارهای نورماتیو جلوشان را می‌گیرد. نظرت در این باره چیست؟ آیا در این باره توصیه‌ای داری؟ 

ساقی قهرمان ـ تعریف‌ها را ممکن است فرهنگ برای ما تعیین کرده باشد، اما حس‌ها از فرهنگ نمی‌آید. ما حس‌های خودمان را بر اساس آموزه‌ها و عادت‌های فرهنگی، و بر اساس ترسی که از سرکوبگری فرهنگ داریم، شکل می‌دهیم. آدم فقط زمانی شرمی عمیق و انسانی دارد، یا باید داشته باشد، که موجود دیگری را - و این شامل موجود بی‌جان هم می‌شود - آزار می‌دهد، عمر آن موجود دیگر را تلف کند، و جهان را برای گذران آسودهٔ آن موجود دیگر تنگ کند. یا او را می‌کشد بدون آنکه این کشتن برای زنده‌ نگهداشتن فوری و مستقیم و بلافاصلهٔ خودش فایده‌ای داشته باشد. همه‌ٔ شرم‌های دیگر، ابزار فرهنگ برای تسلط بر ما است. اما کارخانهٔ ساخت‌وپرداخت فرهنگ در آسمان نیست که دست ما به تولیداتش نرسد. فرهنگ را در همین زمین ساخته و پرداخته‌اند. دست ما به فرهنگ می‌رسد. فرهنگ را می‌شود نگاه کرد. نقد کرد. تغییر داد. متحول کرد. اگر شرمی که «مرد همسوجنسیتی دگرجنسگرا» را از دسترسی کامل به تن خودش، و آزادی عمل کامل در کسب و جذب لذت تنانه از بخش‌هایی از تن خودش محروم می‌کند، شرم فرهنگی است، که هست، من می‌گویم: یا او با این فرهنگ موافق است، و با تن دادن به این شرم، شخص خودش از دریافت لذت محروم می‌شود، که خب، بشود. 

یا با این فرهنگ موافق نیست. اگر موافق نیست، یعنی می‌داند این شرم برای سرکوب او و تسلط بر او به او آموزش داده شده، پس ریشه‌های شرم خودش را وارسی ‌کند، شرم را از خودش دور کند تا از تمام ظرفیت‌های کسب‌وجذب لذت تن خودش برخوردار باشد. ما نباید به جای او زحمت بکشیم. اگر چه آنقدر زحمت کشیده‌ایم و آنقدر متن و محتوا در جهان تولید شده که مرد هتروسکسوال می‌تواند به آسانی خودش خودش را آموزش بدهد.

این کار را با همهٔ جوانب فرهنگ باید کرد، یا با همهٔ جوانب فرهنگ می‌کنیم. فرهنگ، همانقدر که ابزار معنا بخشیدن به زندگی جامعهٔ انسانی است، ابزاری است که برای تهی کردن زندگی شهروند از معناهای انسانی هم به کار می‌رود، و این مورد دوم را باید همیشه زیر نظر داشته باشیم تا زندگی‌ ما را از معنا تهی نکند. 

و، از طرف دیگر، اگر بیاد بیاوریم که می‌دانیم و می‌خوانیم که ترس از کونی بودن و کونی شدن راه را به روی همجنسگراهراسی و همجنسگراستیزی باز می‌کند، و اساس تبعیض علیه دگرباش‌های جنسی و جنسیتی، نابرابری دگرباش‌ها در عرصهٔ حقوق بشری و شهروندی از همین فرهنگی می‌آید که کون مرد همسوجنسیتی دگرجنسگرا را از حیطهٔ لذت تنانهٔ او حذف کرده، و با این حذف او را تبدیل به سرکوب‌گر انسان دگرباش می‌کند، به جای آنکه وقت را روی شرم مرد همسوجنسیتی دگرجنسگرا از دسترسی به لذت‌های کون خودش، یا شرم و هراس زنی که شریک جنسی یا شریک زندگی اوست او از کونی بودن او بگذاریم، برای گسترش بینش و دانش دگرباش‌های جنسی جنسیتی از حقوق بشری و شهروندی وقت می‌گذاریم - همانطور که هم من و هم تو سال‌ها زمان گذاشته‌ایم - تا آدم دگرباش با دست بازتر و امکانات بیشتری فرهنگ تبعیض‌گر و سرکوب‌گر و در نهایت قاتل را متحول کند و تغییر دهد و تبدیل به فرهنگی کند که راه را برای رواداری و گذران کامل تن و جان شهروند باز می‌گذارد؛ این از نظر من. 

من فکر می‌کنم ما به ترس‌ها و توهم‌های آدم هتروسکسیست و دگرجنسگراهنجار زیادی بها می‌دهیم. زیادی نگرانیم که احساساتش جریحه‌دار نشود. فرهنگ دگرجنسگراهنجار سرکوب‌گر است و تبعیض را اجرا می‌کند. عمر دیگران را با اعتقادات تبعیض‌گر خودش تلف می‌کند. وظیفهٔ جهان دگرباش جنسی جنسیتی، که عمر و حقوق بشری و شهروندی‌اش را همین زوج معصوم و شرمگین بالا که شما اشاره کردید، قورت می‌دهد نیست که به این زوج کمک کند از تن خودشان، تمام تن خودشان، لذت ببرند، لذت کامل ببرند. 

فقط باید به مرد همسوجنسیتی دگرجنسگرا اشاره کرد که فرهنگ حاکم‌ مورد قبول او، تن خود او را هم محدود و محروم کرده. به نظر من، توصیه که نه، شاید این اشاره برای آنهایی که هنوز نمی‌دانند، بس باشد. در عین حال در عرصهٔ اندیشه و ادبیات و هنر در این زمینه زیاد کار شده و زیاد منتشر شده. در دسترس است.

پایان

* ترم‌ها و توضیح‌های مربوط به هویت‌های جنسی جنسیتی در پاسخ‌های چهار سال پیش من در ویرایشی که در می ۲۰۲۲ کردم، به‌روز شدند.

***
بخوانید:

لذت از درد



روی تصویرهای زیر کلیک کنید تا نوشته ها قابل خواندن شوند.